دلنوشته ها
مباهله، داستان مقابله نور با ظلمت، غلبه سپیدی بر تاریکی و رویارویی عدهای سایهنشین با ستارگان خلقت بود.
آنان که با مهآلودهترین شبها پیمان بسته بودند، آمدند تا آفتاب حقیقت را به تاریکی فرو افکنند.
تو آمدی؛ چون ماهی درخشان که کهکشانی از ستارهها را به همراه دارد.
آنان نمی دانستند که سپیده را نفرت تیرگی، کارگر نیست و دستهای سبز بهار را رگبار زرد خزان، فرو ریختن نمیتواند. معاشران حق، به آیههای آبی آسمان تکیه دارند و جز به راستی زبان نمیگشایند.
آنان که چشم هایشان را بستهاند بر طلوع خورشید؛ زبان منطق و استدلال را درنمییابند، دعوتشان کن به مباهله تا بدانند زمین بر مدار تو میچرخد؛ تا بدانند که درختان و سنگریزه ها شهادت خواهند داد به حقانیت تو.
دعوی تو شک برنمیدارد.
تو قدمهایت بر شانههای عرش است و چنان که دل ابراهیم در آتش نمرود نلرزید، قلب تو نیز در روز مباهله نخواهد لرزید.
چشمهای تو نافذتر از آنند که گمان می برند.
دستهای تو در دست حقیقت است؛ دستهای آنان اما در دست باطل.
علی(ع) با توست و حق با علی(ع)، فاطمه(س) با توست و حق با فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) با تواند و حق با حسنین است. دعوتشان کن به روز مباهله تا دروغ هایشان آفتابی شود و نیرنگهایی را که چیدهاند نقش بر آب گردد.
کسانی با تواند که خدا با آنهاست.
امیرمؤمنان، سیده زنان و دو سید جوانان اهل بهشت. اینان اگر دستی تکان بدهند، آسمان خواهد تپید.
اینان سندهای زنده الطاف خداوندیند بر زمین. تا اینان با تواند، غمی نخواهی داشت که امتداد هستیات گره خورده است به حبلالمتین، به عروه الوثقی!
اهل بیت خویش را همراه خویش ببر که آنان آبروی زمینند.
آنان شریک دعوت تواند؛ شریک دیدهها و شنیدههایت، شریک دردها و رنج های سالهای بعثت.
چهار شریک خویش را با خود ببر تا نقطه پایانی باشد بر ادعاهای پوشالی.
آنان پشت و پناه آفرینشند و اگر پایشان بلغزد، آفرینش سقوط خواهد کرد.
آنان را ببر تا نتوانند «اِنْ قُلْت» بزنند بر باورهای راستین تو.
بیست وچهارم ذیحجه، روز مباهله پیامبر اسلام با نصارای نجران بود، روزی که اسلام ناب با تمام حقیقتش، روبه روی هرگونه کفر و شرک ایستاد و یقین قلب های آل کسا، میدان دار عرصه مباهله گشت.
باد، عظمت ایمانشان را در گوش هزار سرو آزاد نجوا کرد و یک دشت شقایق، شیفته پاکی نگاهشان گشت... .
و نجران، به حقانیت این خاندان، اعتراف نمود.
Design By : Pichak |